Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (1117 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Außenbordmotor {m} U قایقی که موتور به آن سوار کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Bootshaus {n} U خانه قایقی
Jemanden so lange ärgern [reizen] , bis die Puppen tanzen <idiom> U کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
Starter {m} U موتور راه انداز [برای موتور مواد سوختی]
Anlasser {m} U موتور راه انداز [برای موتور الکتریکی]
einbauen U سوار کردن
Bord {n} U سوار [کشتی]
Jemanden mitnehmen U کسی را سوار کردن
per Autostopp fahren U مجانی سوار شدن
trampen U مجانی سوار شدن
an Bord U سوار [کشتی یا هواپیما]
per Anhalter fahren U مجانی سوار شدن
Jemandem eine Mitfahrgelegenheit geben U کسی را سوار کردن
autostoppen U مجانی سوار شدن [در اتریش]
Bordkarte {f} U بلیت جواز سوار [فرودگاه]
besteigen U سوار شدن [کشتی یا هواپیما]
- sehr - wohl aber U ولی ... می کنند
Wo finde ich ein Taxi? U تاکسی برای سوار شدن کجاست؟
einsteigen U سوار شدن [وسیله حمل و نقل]
Amazone {f} U زن اسب سوار و جنگجو [در اساطیر یونان]
Meine Füße tun mir weh. U پاهایم درد می کنند.
erkennen lassen [Dinge] U [چیزها] بیان می کنند
Düsentriebwerk {n} U موتور جت
Düsenantrieb {m} U موتور جت
Motor {m} U موتور
aufsteigen U سوار شدن [اسب یا وسیله نقلیه روباز]
auf dem Bus fahren U سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
einen Flug antreten U سوار هواپیما شدن [برای پرواز به مقصدی]
besteigen U سوار شدن [برای جفت گیری جانوران]
Dieselmotor {m} U موتور دیزل
Flugzeugmotor {m} U موتور هواپیما
Zündkerze {f} U شمع موتور
Antrieb {m} U حرکت [موتور]
Benzinmotor {m} U موتور بنزینی
Schwarzfahrer {m} U کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
Trittbrettfahrer {m} U کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
Wann ist die nächste Briefkasten-Leerung? U کی دوباره جعبه پست را خالی می کنند؟
Die Tiere werden vor dem Schlachten bewusstlos gemacht. U حیوانات را قبل از کشتار بیهوش می کنند.
etwas renovieren [erneuern] lassen U چیزی را بدهند برایشان تعمیر کنند
Da [hier] scheiden sich die Geister. U در اینجا افکار [نظریه ها] با هم فرق می کنند.
Werden wir bei unserer Ankunft vom Flughafen abgeholt? U وقتی که ما رسیدیم با ما در فرودگاه ملاقات می کنند؟
gleiten U بی موتور پرواز کردن
Steuerkette {f} U زنجیر موتور [فن و تکنولژی]
Ausbau {m} U پیاده کردن [موتور]
Anwurf {m} U اولین حرکت [موتور]
Kann ich an Bord Fahrkarten kaufen? U می توانم وقتی که سوار شدم بلیط [اتوبوس یا قطار] بخرم؟
Botanisiertrommel {f} U جعبه ای که گیاه شناسان در آن نمونه جمع می کنند
Ich bin schon gespannt, was als nächstes kommt. U من بی تاب [کنجکاو] هستم که پس از این چه می شود [می کنند] .
Unkosten von der Steuer absetzen U هزینه های جانبی را از مالیات کسر کنند
Die Eichhörnchen lagern Nüsse für den Winter ein. U سنجاب ها فندقی برای زمستان ذخیره می کنند .
Flüchtlinge glauben, dass Deutschland ein Land ist, wo Milch und Honig fließen. <idiom> U پناهندگان فکر می کنند در آلمان حلوا می دهند.
anlassen U روشن گذاشتن [موتور یا خودرو]
Der Motor will nicht anspringen. U موتور روشن نمی شود.
anspringen U روشن شدن [مثال موتور]
abstellen U خاموش کردن [موتور یا چراغ]
Anlasser {m} U عامل راه اندازی [موتور]
Der Vater saß am Steuer und wir Kinder fuhren hinten mit. U پدر پشت فرمان می راند و ما بجه ها صندلی عقب سوار بودیم.
im Nebel stochern <idiom> U سنگی را انداختن [کوشش کنند تا ببینند موفق می شوند]
ins Blaue schießen <idiom> U سنگی را انداختن [کوشش کنند تا ببینند موفق می شوند]
Sie leben den größten Teil des Jahres im Ausland. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
ein Feuer anmachen, um wilde Tiere fernzuhalten U آتش روشن می کنند تا جانوران وحشی را دور بکنند
Die Täter konnten unerkannt flüchten. U مجرمان توانستند غیر قابل تشخیص فرار کنند.
In ihrem Krimi werden laufend falsche Fährten gelegt. U در رمان جنایی او [زن] ردپاها دایما از حقیقت دور می کنند.
Der Motor wird von einer Batterie betrieben. U این موتور با باتری کار می کند.
Auspuff {m} U گاز [بخار ] خروجی [از توربین یا موتور]
Abgas {n} U گاز [بخار ] خروجی [از توربین یا موتور]
Es ist ganz natürlich, dass Jugendliche oft gegen ihre Eltern rebellieren. U طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
ein Luftfahrzeug am Boden festhalten U وسیله نقلیه هوایی را مجبور کنند روی زمین بماند
den Überblick verlieren [über] U فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است
Kinder haben in Nachtlokalen nichts zu suchen [nichts verloren] . U بچه ها هیچ دلیلی ندارند [بیخود می کنند] در باشگاه شب باشند.
Bude {f} U جایی که دوستان [همکاران] اغلب آنجا همدیگر را ملاقات می کنند
Bei uns gibt es so etwas nicht, sehr wohl aber in Deutschland. U ما همچه چیزهایی اینجا نداریم ولی در آلمان می کنند یا هست.
nicht ausschalten U روشن گذاشتن [خاموش نکردن] [موتور یا خودرو]
anlassen U روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
Opfer fühlen sich oft ohnmächtig gegenüber dem Verbrechen, das sie mitgemacht haben. U قربانیان اغلب در برابر گناهی که به آنها انجام شده حس ناتوانی می کنند.
Jemanden erpressen U کسی را در توقیف نگاه داشتن تا اینکه با دادن فدیه او را آزاد کنند
Jemanden als Geisel [fest] halten U کسی را در توقیف نگاه داشتن تا اینکه با دادن فدیه او را آزاد کنند
Die meisten Haushaltshilfen wohnen lieber außer Haus. U بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
Anlasser {m} [für elektrische Maschinen] U موتور راه انداز [برای موتورهای الکتریکی] [مهندسی برق]
den Motor aufheulen lassen U موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
Sie haben den Spagat zwischen der Beibehaltung des ländlichen Charms und moderner Umgestaltung geschafft. U آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
Bis auf einen [Außer einem] Motortausch habe ich alles versucht, um das Auto wieder flott zu bekommen. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
Gott sei Dank, es ist Freitag! U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Kinder ohne Begleitung treten behördlich in Erscheinung, wenn sie Asyl beantragen. U بجه های بدون مصاحب وقتی که درخواست پناهندگی می کنند اولیای امورآنها را [در پرونده] تذکر میدهند.
Kolonie {f} U گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند [زیست شناسی]
sprechen [Dinge, die etwas aussagen] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
etwas [Akkusativ] aufbauen U چیزی را نصب کردن [تجهیزکردن ] [سوار کردن] [جادادن] [بنا کردن] [برپاکردن] [مهندسی]
aufstellen U نصب کردن [تجهیزکردن ] [سوار کردن] [جادادن] [بنا کردن] [برپاکردن] [مهندسی]
montieren U نصب کردن [تجهیزکردن ] [سوار کردن] [جادادن] [بنا کردن] [برپاکردن] [مهندسی]
installieren U نصب کردن [تجهیزکردن ] [سوار کردن] [جادادن] [بنا کردن] [برپاکردن] [مهندسی]
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
Recent search history Forum search
2Cool کلمه را بعضی درجاهای مختلف استفاده میکند ولی معنای سرد را نمدهد.
0طالبان خیلی زود توانستند شهر قندهار را تصرف کنند
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com